زینبزینب، تا این لحظه: 21 سال و 29 روز سن داره
زکیهزکیه، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
خاطرات منخاطرات من، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

خـــــــــــاطـــــرات مــــــــن و خـــــــــــواهرم

سفر کربلای دختری بی حجاب

1397/5/27 16:14
نویسنده : …zeinab…
747 بازدید
اشتراک گذاری

⚜ داستان زیبای سفر کربلای دختر بی حجاب؛


🌸 دختر بی حجابی بودم.....
کلا اعتقادی به حجاب نداشتم......
 به محرم و نا محرم ، به حجاب ....
برام بی اهمیت بود....                    
سفت و سختم پای خواستم بودم.
اصلا علاقه ای به چادر نداشتم. 
حس میکردم بی کلاس و بی پرستیژ میشم.
🌸 کل تفریحاتمون تو مهمونی و دور همی و خرید و اینجور چیزا خلاصه میشد...
🌸 کاری نداشتم آرایشم مناسبه یانه....
🌸 مشهد زیاد قسمتم میشد ....
میرفتم حرم..
🌸 یه چادر الکی سر میکردم و زیارت و بعد تو مرکز خریدا     می چرخیدم
و یادم میرفت اصل قضیه چیه ...
🌸 نزدیک روز پدر بود روز ولادت حضرت علی (ع) قرار شد خانوادگی بریم ترکیه😃
کلی برنامه ریزی کردیم که همه شهراش رو بریم
🌸 یه هفته مونده بود به سفر که...
نمیدونم چرا..😍 
ولی یهو به دلم افتاد
پیش خودم گفتم
اگه بهت بگن جای ترکیه برو کربلا میری؟؟؟؟😳 👇 
کلی واسه سفرم برنامه ریزی کرده بودم خرید و تفریحو...
تو دلم گفتم اگه بگن برو کربلا میرم!!!
🍁 آخه یه دوست امام حسینی پیدا کرده بودم که از کربلا زیاد میگفت بهم

🌸 یهو تلفن خونمون زنگ خورد داداشم گفت:
ساناز یه کاروان داره میره کربلا یه هفته دیگه
گفتن جای خالی داره؛میری؟؟؟😳 👇 
هنگ بودم پشت تلفن ... 
🌸         بخدا گریم گرفت😢
گفتم حتما...معلومه که میرم
🌸 به مامان و بابا و خواهرم گفتم:
من ترکیه نمیام .....
🌸 میخوام برم کربلا!
🌼 مادربزرگم حدود 87 سالش بودو قسمتش نشده بود.
گفتم میبرمش با ویلچر..
🌸 من باید برم کربلا!
باید! ......به دلم افتاده......
🌸 خواهرم گفت نمیام و ترکیه مو کنسل نمیکنم.
🌸 گفتم هرکی میخواد بره ترکیه بره.
🌸 من میرم کربلا
پدر و مادرم وقتی اشتیاق مو دیدن همراهیم کردن
🌸 خواهرمم دید اینجوریه گفت بعدش میریم ترکیه
در عرض۶ روز راهی کربلا    شدیم …
نمیدونستم چجور جاییه،
🙃 کلی لباس و کفش و وسایل خوب بردم.
🌸 میگفتم یه روز اینو میپوشم یه روز اونو
وقتی رفتم....
🌸 کدوم مد؟کدوم تیپ؟ .
🌸 روز ولادت امام علی (ع) نجف
🌸 ولادت امام جواد الائمه (ع) کاظمین
🌸 نیمه رجب کربلا
🌸 پنجشنبه شب کربلا
🌸 خدای من کجا بودم...
با ویلچر مادربزرگم همه جا رفتیم.
سفر سختی بود..
🌸 روزی ۵،۶ بار میرفتم حرم امام حسین.
🌸 روزی۳،۴ساعت بیشتر نمیخوابیدم
همش بی دلیل گریه، گریه…😭
اصن نمیدونم چه حالی بود...
من فقط گریه میکردم
🌸 یه حاج آقایی تو کاروانمون بود
بهش گفتم حاج آقا من دختر بی حجابی بودم..
ساز می زدم و ...
الان از همه چی افتادم...
🌸 گفت :من حاضرم قسم جلاله بخورم تو نظر کرده امام حسینی…
🌸 آقا اینو که گفت من گریه و گریه و گریه.....😭
گفتم از آقام امام حسین حجاب میخوام
زیر قبه امام حسین نماز خوندم...
🌸 اول واسه اون دوستی که منو کنجکاو و کربلایی کرد..
دوم واسه اینکه بهم اراده بده با حجاب شم.
🌸 هی درگیر بودم
🌸 انتخاب سختی بود
🌸 واقعا حجاب برام سخت بود
اما روز آخر دیگه تصمیم گرفتم برگردم ایران چادرمو زمین نذارم
🌸 گفتم یا امام حسین به عشق تو چادری شدم...
🌸 حس میکنم خودت با دستای خودت
چادر سرم کردی
🌸 از نجف چادر خریدم و ایران که اومدم اون چادرو سرکردم
🌸 الان دیگه توبه کردم.
🌸 هر روز سر نمازم از امام حسینم میخوام منو تو این راه ثابت قدم نگه داره

🌸 کربلا که بودم ازحرم حضرت عباس اومدم بیرون که برم حرم امام حسین
یه جوونی بهم برگه داد گفت پنجشنبه مهمون حضرت عباسین
کلی گریه کردم ازخوشحالی
🌸 رفتم حرم امام حسین
تا ۳ شب اونجا بودم
🌸 روبروی ضریح آقا نشسته بودم کیفم کنارم بود
🌸 بلند شدم برم...
رسیدم جلوی دردیدم کیفم نیست
کیفمو دزدیدن ......
پولش مهم نبود

🌸 میدونی چی عذابم داد؟؟؟
اینکه اون برگه توکیفم بود
🌸 ازحرم تاهتل گریه میکردم.
ضجه میزدم .....
🌸 همه بهم نگاه میکردن
🌸 مامانم گفت پولت رفت فدای سرت.
گریه نداره؛
💎 گفتم مامان اون برگه شام توکیف بود
تا ۵ صبح گریه کردم و گفتم یا امام حسین میدونم
بی لیاقت بودم که اون برگه رو ازم گرفتین😭😓
🌸 ساعت ۵ صبح پا شدم رفتم رستوران هتل صبحانه بخوریم که بریم ۲ روز نجف و برگردیم

🌸 یهو دیدم یه خانم اومد گفت کیفت رودر حرم امام حسین آویزون بوده

🌸 بیا این کیفت!!!...........
🌸 کیفو باز کردم
هیچی تو کیفم نبود..........،
🙃 جز اون بررررررگه....


🌸 اللهم ارزقنا توفیق  الزیاره الحسین علیه السلام ...                       
🌸 هممون گاهی همینجور ممکنه مورد عنایت خاص اهل بیت علیهم السلام واقع بشیم ،
 اما خدا کنه،
 خدا کنه با غفلت و یا گناه از عنایاتشون محروم نشیم

#کانال_دختران_عفیف 🌸

@dokhtaranafif 👈 🌸 🌼 🌺 👈

پسندها (10)

نظرات (4)

❤masome❤❤masome❤
27 مرداد 97 17:03
اوهوم یادش بخیر😑
همزمان آن نمیشیم یکم بحرفیم ک😕
…zeinab…
پاسخ
آره والا غمگین

نميشه ايتا نصب کنی اونجا باهم حرف بزنیم؟؟؟ زیبا
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
20 شهریور 97 15:47
خیلی جالب بود
خوش به سعادتتون
عالی هم بیان کردین احسنت ...گل
…zeinab…
پاسخ
مرسي 
من ننوشتم 
از يه کانال کپی کردم خندونک
مامان و بابامامان و بابا
9 آذر 97 18:55
سلام اشکمو درآوردی گریه چرا ازاین لذتهای زیبای معنوی غافلیم.... با ائمه بودن خیلی لذت دارهمنتظر